معنی پیروان پیامبر
حل جدول
امت
پیروان یک پیامبر
امت
پیروان نخستین پیامبر عجم
آبادیان
پیروان
توابع
اتباع
امت
پیروان ارسطویی
مشایین
لغت نامه دهخدا
پیروان. [پ َ / پ ِ رَ / رُ] (اِ) ج ِ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. (منتهی الارب). اشیاع. تالیات. اتباع:
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد.
سعدی.
شظی، پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب). امه، پیروان انبیاء.
پیامبر
پیامبر. [پ َ ب َ] (نف مرکب) پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطه ٔ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود. || قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه). || پیام آور. رجوع به پیام آور شود.
فارسی به عربی
بدله، زبائن
فارسی به آلمانی
Anpassen, Anzug (m), Farbe (f)
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
معادل ابجد
524